آرمین جونآرمین جون، تا این لحظه: 12 سال و 17 روز سن داره
مامان جونمامان جون، تا این لحظه: 32 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره
بابا جونبابا جون، تا این لحظه: 39 سال و 4 ماه سن داره

دنیای شیرین نی نی ما

35 ماهگیت مبارک نفسم

ماشالله به گل پسر مامان که زودی بزرگ شد و داره 3 ساله میشه.خداروشکر.چیزی به تولدت نمونده.اصلا قصد ندارم تولد بگیرم یعنی یه تولد بزرگ.واسه همین همون روز تولدت یه جشن خودمونی با مامانم اینا میگیریم شایدم عید توی شمال واست جشن تولد بگیرم که خانواده ی بابایی هم باشن.هنوز هیچی معلوم نیست.خاله جون خیلی اصرار میکنه که واست یه جشن تولد خیلی بزرگ بگیرم ولی خودم اصلا دلم نمی خواد. امروز یکشنبه 24 اسفنده و قراره آقاجووووووووون بیاد دنبالمون تا فردا باهم بریم شمال.عزیز جون و خاله جون پنجشنبه 21 ام رفتن آخه مراسم بله برون دختر عمم بود.بابایی هم چهارم یا پنجم فروردین میاد شمال.چون نیستیم و شمال به نت دسترسی ندارم واسه همین وبلاگ رو زود آپ ...
24 اسفند 1393

بافتنی های من 2

سلای عزیزان. بازم کلی بافتنی انجام دادم.بگین چطور شدن.راستی من سفارش هم قبول میکنم.فعلا فقط توی لاینم بعد عید تو اینستاگرام هم کارامو میزارم.من توی لاین ( بافتنی گل دونه ) ادم کنین. سارافن بالایی تو تن گل پسر الکی مثلا دختره سرهمی نصفه مونده هنوز تموم نشده ...
24 اسفند 1393

بافتنی های من

جدیدا زدم تو کار قلاب بافی.از بیکاری این کارارو می کنم.از نت یاد گرفتم و هیچ کلاسی نرفتم.ولی شما اگه دوست دارین یاد بگیرین یا کلاس برین یا از یکی که خیلی صادق و مهربونه بپرسین تا بهتون یاد بده. اینم عکس ی سری از بافتنی های ناشیانه ی من.خخخخخخخخخ این کلاه گاو سفید رو واسه پویا بافتم.خیلی بهش میاد و ذوق کرد. ...
4 بهمن 1393

چندتا سواااال

سلام به دوستای گلم و مامانای عزیز.چطورین؟ چندتا سوال داشتم ازتون.خوشحال می شم جواب بدین. بچه هاتون جدا می خوابن یا پیش خودتون؟ ( آرمین همچنان پیش ما می خوابه ) از کی باید جدا بخوابونمش؟فک نکنم آرمین با جدا خوابیدن مشکلی داشته باشه خودم دلم نمیاد.مثلا میشه اول با یکی دو متر فاصله از هم شروع کرد؟؟؟؟؟؟؟ پسرتون با خودتون میره حموم؟تا چه سنی؟؟؟؟؟ آرمین رنگ هارو یاد نمی گیره یعنی بعضی وقتا بلده بعضی وقتا مسخره بازی در میاره.بچه های شما رنگهارو بلدن؟ ازش میپرسم تو این دایره چندتا توپه مثلا 3 تا توپ.آرمین بدون اینکه بشماره میگه نمی دونم بعد که دوباره میپرسم میگه 4 تا یا دوتا.میگم بیا بشماریم بعضی وقتا کلا درست میگه ب...
4 بهمن 1393

33 ماهگیت مبارک پسر کوچولوی شیرییییییییینم

سلام به گل پسر و دوستای عزیزم.بالااخره ما اومدیم.ازین به بعد ماه به ماه وبلاگو آپ می کنم.دیگه هیچ ذوقی واسه وبلاگ ندارم.حرفای مامان بردیا روم تاثیر گذاشته.خخخخخخخ.واقعا راستم می گفت. این ماه یکبار رفتیم شمال.15 دی هم تولد بابا بود که مامانم دلمه پخت و بابامم کیک تولد بابایی رو خرید و منم الویه گذاشتم و مامانم اینا و خاله زن عمو اینا (آبجیم) اومدن خونمون و ی جشن کوچولو گرفتیم.از آذر به بعد هرماه تولد داریم.آذر تولد من و فاطممون و دی تولد بابا و بهمن تولد مامانم و اسفند تولد بابام و فروردین تولد پسر نازم.هورااااااا از شیطونی هات هرچی بگم کم گفتم.دیگه کلافه شدم.از همه جا میپری حتی ارتفاع 2 متر.زیر و روی مبل ها میری و ادای مرد عنکبوت...
28 دی 1393

عکس های شمال

این شال تمساح که گردنته مامانم واست بافته عزیز دلم این تربچه های خیلی خوشمزه و ناز هم مال حیاط ویلاس و بابام کاشته. اینم ی عکس از کوچیکیه من.این گل دخمل پایینی که لباسش راه راه سفید آبیه منم.از روی عکس عکس انداختم واسه همین واضح نیست.شبیه آرمینم عایا؟؟؟؟؟ دریای بندر گز   ...
6 دی 1393