آرمین جونآرمین جون، تا این لحظه: 12 سال و 8 روز سن داره
مامان جونمامان جون، تا این لحظه: 32 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره
بابا جونبابا جون، تا این لحظه: 39 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره

دنیای شیرین نی نی ما

احوال این روزهای ما

عسل مامان چند روزه بعضی وقتا پوشکت نمیکنم و قشنگ دستشوییت رو میگی و میریم دستشویی.فک کنم بتونم راحت از پوشک بگیرمت.البته اگه دوروز خونمون باشیم.از وقتی عزیز اینا از چین اومدن ما ماهی پنج شش روز خونمونیم.یا شمالیم یا خونه عزیز اینا.بیخودی اجاره خونه میدیم.ماکه خونمونم نیستیم. چند روزه سخت مشغول خونه پیدا کردنیم.آخه خونمون خیلی کوچیکه و پسر ناناز مامان اتاق نداره و وسایلاش و سرویس خوابش خونه عزیز ایناس.به همین دلیل عزممون رو جزم کردیم تا یه خونه دو خواب پیدا کنیم.مامان و بابای گلم هم خیلی کمکمون کردن و حسابی اذیت شدن.شوشوی مهربونم هم خیلی اذیت شد (اسم بابایی رو هم بیارم تا بعدا حسودی نکنه.خخخخخخخخخ)مامان بابای عزیزم خیلی خیلی دوستتون دارم.خیلی...
1 تير 1393

پیشرفت های بیست و چهار ماهگی

عزیز دل مامان دیگه حسابی بزرگ شدی و قشنگ حرف میزنی و کارات رو خوردت انجام میدی. شلوارت و کفشهات و جوراب هات رو خودت در میاری.غذاتم قشنگ می خوری ولی توی عید همش آجیل و شکلات میخوردی و غذا کمتر میخوردی. در حد یه گنجشک. پسر خیلی خوبی هستی فقط بچه هارو خیلی میزنی و از کنار هر کسی رد میشی یدونه میزنی تو کمرش و پویا طفلی از دستت آسایش نداشت و همش میزدیش و یا موهاش رو میکشیدی.عاشق مرد عنکبوتی و بن تنی.چند روز پیش رفته بودی بالای مبلها و میگفتی من مرد عنکبوتی ام من قوی ام هه هه.میخواستی خودت رو از اون بالا پرت کنی که گرفتمت.آقاجون و عزیز طفلی رو خیلی میزنی. کلی از دست کارات می خندیم.خیلی شیرینی پسرم.یه جمله هایی میگی که از خنده روده بر میشیم.از فیلم...
1 تير 1393

سیزده بدر

عزیز دلم حسابی بازی کردی و بهت خوش گذشت. هیزم های بزرگ رو خودت تنها میاوردی حتی سنگین هارو. از درخت تنهایی آویزون می شدی و هر کاری می کردیم شاخه رو ول نمی کردی .آفرین پسر قهرمانم. ...
1 تير 1393