سه چهار بار دیگه هم خودت موهات رو کوتاه کردی و هرچی دعوات می کردم فایده ای نداشت.قیچی رو هم قایم کرده بودم ولی با قیچی ابروم یواشکی کوتاه می کردی.یکروز گیر دادی که منو ببرین آرایشگاه.با خاله جون تصمیم گرفته بودیم تا عید موهای تو و پویا رو کوتاه نکنیم ولی نشد.موی بلندم خیلی بیشتر بهت میاد تا کوتاه.با بابایی رفتی آرایشگاه و اونجا پسر خیلی خیلی خوبی بودی و بابا میگه اصلا جم نخوردی.میگه اگه بهش می گفتیم سرت رو پایین نگه دار قشنگ تا چند ساعت سرش رو پایین نگه میداشت و تکون نمی خورد.آرایشگره می گفته آفرین این چقدر ساکته.آدم بزرگها اینقدر ساکت وای نمیستن که این وایستاده. یکروز قبل کوتاهی مو.علت تاری عکسهات اینه که ماشالله اینقدر شیطونی ...