پسر بد
کلوچه ی مامان جدیدا خیلی پسر بدی شدی.از پویا یاد گرفتی وقتی دعوات می کنم جوابمو میدی.اصلا ازت انتظار نداااااااااارم.کتاب داستاناتو پرت می کنی و مداد رنگی هاتو میریزی زیر مبل ها.
مامان..آرمین زود همه رو جمع کن وگرنه میدم به پسر همسایه تا کتاباتو بخونه و رنگش کنه.
آرمین..واسم چش غره میره بعد درو باز میکنه میگه برووووووووو بده
جدیدا همه چیزو پرت می کنی یا میندازی زیر مبلها و میری از تو فر سیخ جوجه گردون رو میگیری و وسایلاتو از زیر مبل درمیاری.
یکروز یه پیرمرد گدا آیفونو زد و صورتش رو چسبونده بود به آیفون و تصویرش وحشتناک شده بود.آرمین دیدتش و از همون موقع از پیرمرد میترسه و هنوزم یادشه.تا شیطونی میکنه میگم اگه مامان رو اذیت کنی پیرمده میاد میبرت.
دیدم تلفن رو برداشته و میگه زنگ بزن بهش بیاد منو ببره
مامان..آرمین اگه پسر بدی باشی اون ماشین دیوونه ای که بهت قول دادمو واست نمیگیرم
آرمین..باباییم واسم میگیییییییییییییییییره
راستم میگفت.فرداش حسن که از اداره اومد دیدم واسش خریده.
آرمین..هه هه دیدی واسم خرید.
کلا با بابایی ی تیم تشکیل دادین و باهم هماهنگین.وقتشه ی دخملی بیارم تا ماهم ی تیم تشکیل بدیم.
البته اینا همه تقصیر همسریه که خیلی هوایه آرمین رو داره و ی تکیه گاه محکم واسه آرمینه.من اگه آرمین رو دعوا کنم بعد باهاش قهر می کنم تا بفمه کارش بد بوده و آرمینم بعد چند دقیقه که صدام می کنه و من محلش نمیزارم میاد خودش رو میچسبونه بهم و بغلم میکنه و میگه ماماااااااااااااانم بعد بوسم می کنه و با هم آشتی می کنیم.ولی حسن تا دعواش می کنه سریع آرمین رو بغل می کنه و میگه ببخشید.بخاطر همین آرمین خیلی بد شده و تا چیزی میگم میگه بابام برام میخره.بابام منو دوست داره.
دیشب آرمین و شوشو داشتن میرفتن بیرون آرمین یه ذوقی میکرد و بهم می گفت
آرمین..تو رو نمی بریییییییییم.
من..پس من تنهام چیکار کنم؟؟؟؟
آرمین..هر وقت لباساتو پوشیدی بیا بریم.
من..باشههههه.
آرمین..هر چی خواستی زنگ بزن واست بخرم.
من..نه بابااااااااااااااا
شوشوی بیچاره تا میره نماز بخونه آرمین میره کنارش و منتظر میمونه و همین که شوشو سجده میره آرمینم میپره رو کمر شوشو و کیف میکنه.یکبار بعد تموم شدن سجده آرمین همین طور به حسن چسبیده بود.حسنم داشت قنوت می خوند ترسیدم آرمین بی افته به زور از شوشو جداش کردم.شوشوهم هی تو نمازش می خندید.
نمازش نشکست آیاااا؟؟؟؟
جدیدا هم آرمین این شعر رو یاد گرفته و با غرور می خونه و به پسر بودنش افتخار می کنه.
دخترا موشن مثل خرگوشن پسرا شیرن مثل شمشیرن
آرمین اینجوری می خونه
پسرا شیرن شمشیرن دخترا موشن مثل شمشیرن