تولد
توی وبلاگ امیر عطا خوندم که امیر عطا جون خیلی واسه تولدش ذوق داشت و حرفای قشنگ میزد.منم با خودم گفتم ازت بپرسم تولد دوست داری یا نه.هر چی پرسیدم اصلا محلم نزاشتی و ذوق نکردی.
میگفتم می خوام واست کیک بگیرم بادکنک بچسبونم.
تو می گفتی نهههههههه مامان تیتم تو یخچال بود یهو یه مار بزردترین همه ی تیتارو ریخت و خورد.
من.بادکنک هارو کجا دوست داری بچسبونیم
تو . نمی خوام.همه رو میترتونم
من.
چه کیکی می خوای؟
تو. تیته بزردترین
هدیه چی می خوای؟ اسکوتر می خوای واست بگیرم؟؟؟؟؟
تو . نهههه استوتر سندین بود پام دیر ترد بهش خون سفید اومد.( خالی می بستی)
من.پس نمی خوای دیگه.باشه
تو.نههههه جایزه بگیر از اون استوتر بزردترین ها.
منم تصمیم گرفتم واست تولد بگیرم.یه تولد خاص و بزگترین و ترسناک.ولی فقط خودمون و مامانم اینا و آبجبم اینا.شاید بگم مادر شوشو ایناهم از شمال بیان که فک نکنم بیان.البته شایدم بیان.نمیدونم.حوصله مهمون داری ندارم.خخخخخخخخخ چه عروسی ام من.
ایشالله پست بعدی پست تولدته با تم خاص خودت که خیلی دوست داری.
دوستای گلم حدس بزنین آرمین چه حیوونی رو دوست داره که بزرگترینه و وحشی هم هست و گوشت خواره و ترسنااااااااااک.
خخخخخخخخخخ با این همه توضیح باید فهمیده باشین چه حیوونیه