پنج ماهگی و سفر به چین
حسابی شیطون بلا شدی نفسم.همش میخندی و خنده رویی.واسه پاسپورتت اقدام کردیم تا بریم چین پیش آقا جون و مامانی.هورااااا.آقا جون تا حالا ندیدتت.مامانی موقع زایمانم ایران اومده بود و تا بیست روزگیت حسابی بهم کمک کرد.دست مامان گلم درد نکنه.بابایی هم سخت دنبال کارامونه تا بریم.خلاصه من و خاله با دوتا بچه حسابی اذیت شدیم.دست تنها هم بودیم.پویا توی فرودگاه همش میدوید این ور و اون ور و منم همش مشغول شیر دادن و خوابوندنت بودم.خیلی سخت بود.بلیطمون دو سفره بود و همه توی هواپیمامون چینی بودن.چینیهاخیلی مهربون بودن.موقع بلند شدن هواپیما یهو پستونکت رو از دهنت انداختی بیرون و رفت ته هواپیما.ده مین دنبال پستونکت گشتیم تا پیداش کردیم.ههههه.مهموندار بهمن و خاله...