اسباب کشی به تهران
هورااااااا بالااخره می خوایم از این شهر بریم.خیلی خوشحالم.خدارو شکر.پسر گل مامان توی اسباب کشی حسابی اذیت شدی.ماهم دست تنها بودیم خیلی سخت بود.غریب بودن خیلی سخته عزیز دل مامان.ماشینمون رو فروختیم چون باید از چابهار تا تهران با ماشین میرفتیم که چون تنها بودیم و جاده هم همش بیابونه واسمون خیلی سخت بود.ترسیدیم تو هم خدا نکرده مریض بشی.واسه همین ماشینمون رو فروختیم و بارمون رو فرستادیم و خودمون هم با هواپیما رفتیم تهران خونه ی دختر خالم تا بارمون برسه.آقاجون(بابای مامان)هم واسه این که ما اذیت نشیم و با تو نریم دنبال خونه واسمون خونه ی دوستش رو ندیده قولامه کرده بود و واسمون گرفته بود.دست بابای گلم درد نکنه.با اینکه از ما خیلی دورن از دور هوای مارو دارن.مامان و بابای مهربونم خیلی ماهین.خیلی دوستتون دارم.بارمون بعد دو سه روز اومد.تو این دو سه روز حسابی دختر خاله ی گلم رو اذیت کردیم و بهش زحمت دادیم.شرمنده عزیزم.وسایلهامون رو تو خونه ی جدید چیدیم که خیلی ناز شد و من خیلی خوشحالم که از چابهار اسباب کشی کردیم.
کلوچه ی مامان وسط اسباب کشی راحت لمیدههههههههه
اینجا تازه رسیدیم خونه ی دختر خالم.پسر مامان از خستگی لالا کرده.
نفسم اینجا واسه اولین بار رفتی حرم عبدالعظیم توی شهر ری