هایپرسان
قبلا که خونمون نزدیک هایپرسان بود همش میرفتیم هایپرسان و پاتوقمون اونجا بود ولی الان که دور شدیم کمتر میریم.دیروز (جمعه 28 شهریور) به پیشنهاد بابام رفتیم هایپرسان.خیلی خوش گذشت و کلی خرید کردیم.الان همه در تکاپوی خرید لوازم و التحریرن.خوش بحالشون یادش بخیر ماهم هر سال کلی خرید واسه مدرسه می کردیم.چه روزایی بود.دلم تنگ شده واسه اون روزا.
آرمین و پویا وقتی فهمیدن میریم هایپرسان کلی ذوق کردن و توی فروشگاه آرمین پسر خیلی خیلی خوبی شده بود و کلی خرید کرد.ی قمقمه ی مرد عنکبوتی و 3 تا تخم مرغ شانسی و ی سی دی پسر جنگل و ی چسب ماتیکی.بعد خریدم رفتیم شهربازی و نانازای من کلی بازی کردن.
این عروسکم جلوی شهربازی وایستاده بود که پسر نازم اصلا ازش نترسید و رفت بغلش کرد و عکس گرفت ولی پویا جرات نکرد.پویا خیلی میترسه.کلا بچه ی ترسوییه.حتی توی اتاقشم تنها نمیره ولی آرمین شبم توی اتاقش میره حتی اگه برق خاموش باشه.