شهر بازی
دوشنبه شب آقاجون اینا اومدن دنبال پویا و بردنش خونشون.سه شنبه هم بابایی شیفت بود و چون کولرمون یهویی سوخت و خونمون گرم بود آقاجون اومد دنبالمون و رفتیم خونشون و با عزیز و خاله اینا رفتیم پاساز دنیای نور و کمی خرید کردیم و شما دوتا وروجک رو بردیم شهر بازی.هر کاری می کنیم بگی شهر بازی نمی گی و همش به شهر بازی یا پارک می گی هایپرسان.آخه بچه که بودی همش شهر بازی هایپرسان می بردیمت.الانم به هر جایی که توش تاب و سرسره و وسایل بازی داشته باشه می گی هایپرسان
مرد عنکبوتی رو خیلی خیلی دوست داری و همش می گی من مرد عنکبوتی ام.
با اسکوتر پویا حسابی بازی می کنی و قشنگ بلدی.به سرم زده واست اسکوتر بگیرم.
همش با پویا کشتی می گیرین.زور تو بیشتره و همش پویا طفلی رو میزنی.
پویا آرزوش این بود که بغلت کنه و اینقدر تلاش کرد که آخر تونست.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی