آرمین جونآرمین جون، تا این لحظه: 12 سال و 27 روز سن داره
مامان جونمامان جون، تا این لحظه: 32 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره
بابا جونبابا جون، تا این لحظه: 39 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

دنیای شیرین نی نی ما

آرمین طلا

1393/4/24 9:54
نویسنده : مامان آرمین
197 بازدید
اشتراک گذاری

این بلوز مرد عنکبوتی و یه بلوز دیگه رو واسه تولد پویا بهش هدیه دادم و واسه گل پسرمم یدونه خریدم.توی مغازه که می خواستم این لباس هارو بخرم بابایی گفت چون مرد عنکبوتی داره و آرمین مرد عنکبوتی رو دوست داره واسه آرمینم یدومه بردار.چون سایز آرمین نداشت خانم فروشنده مجبور شد از تن مانکن دراره.آرمین هم که به حرفای ما گوش میداد سریع قهر کرد و رفت بیرون مغازه وایستاد و گفت من اینو نمی خوااااااااااااام غمگینواسم بزرگه و جنسش خوب نیستتعجبخجالتخلاصه سه ساعت منت آقای پسر رو کشیدیم تا راضی شد.شاکیهر وقت می خوایم واست لباس بخریم به سختی مدل لباس هات رو قبول می کنی و باید حرف حرف خودت باشه و لباس هات رو خودت انتخاب می کنی.درسخوانمامانی فک نمی کنی الان واسه مستقل بودنت زود باشهههههههه آیامتفکر

دیگه خسته شدم اینقدر که بهت گفتم آرمین نپرعصبانیاز هر ارتفاعی که فکرش رو کنی پریدی.حتی از ارتفاع یک متر و نیم هم پریدی.نهاز روی مبل و میز و اپن  و پله و . . . میپریغمگینبعضی وقتا که ارتفاع زیاده و میترسی بپری هی به خودت آرامش میدی میگی 1  2   3   4   5   7   و دوباره 1   2   3  و میپری.فرشتهبیرونم که میریم همش در حال پریدنی و از روی جدول ها میپری.یا دوست داری از لبه ی جدول راه بری.بدبو

اینقدر ورجه ورجه کردی که سرت خورد به دیوار و پویا داره میبوست.هر وقت چیزیت میشه میای و میگی اوووووووووووف و ما باید دقیقا همون نقطه ای رو که چیزی شده رو ببوسیم.

تبلت پویا رو آقاجون واسه تولد پویا بهش داد و تبلت خودت رو وقتی هشت ماهه بودی آقاجون از چین واست آورد.آراماصلا با تبلت بازی نمی کردی و الان که پویاهم تبلت داره تو هم تبلتی شدی که من اصلا دوست ندارم ی گوشه بشینی و همش با تبلت بازی کنی.نهخودتم زیاد دوست نداری.چشمکهمش به پویا طفلی میگی تبلت من جنسش بهتره و بزرگتره من تبلت بزررررررررررررررگ دارم.خجالتمحبتعینک

همیشه خودم فشفشه رو دستم می گرفتم این دفعه یکبار واسه اولین بار دستت فشفشه دادم یک ذوقی میکردی.فدای پسر کوچولوم بشم.بوس

ناناز مامان چون پسر خوبی  شده بود و به حرف من و بابایی گوش میداد اینارو بهش جایزه دادم.

دست و پاهای این آدمکم خودت کشیدی پسر باهوشم.آفرین

توی انگشترهای من که مامانم از چین آورده عاشق این دوتایی و هر روز درشون میاری و باهاشون کلی بازی می کنی.

 

پسندها (4)

نظرات (2)

مامان بهاره
25 تیر 93 1:19
سلام وبلاگ شما رو خوندم جالب بود خدا پسرت نگهداره به ماهم سربزن
مامان آرمین
پاسخ
ممنون عزیزم لطف کردین
solmaz
2 مرداد 93 3:17
سلام خدا حفظش کنه. پسر ناز و شىطونى دارى. به وبلاگ پسر منم سر بزن خوشحال مىشم.
مامان آرمین
پاسخ
ممنون عزیزم،شما لطف دارین.چشم حتما سر میزنم.