عید قربان
من عاشق عید قربانم.خییییییلی حال میده.ما و دوتا عمه هام قرار بود عید قربان خونه ی ننه جون جمع بشیم که بنا به دلایلی نشدالبته خودمونم زیاد راضی نبودیم.آقاجون گوسفند خرید و قرار شد خودمون قربونی کنیم.شب قبل عید قربان عمه پروانم اینا اومدن ویلا و شب پیشمون موندن و خوابیدن و صبحم رفتن خونه ننه جون.خیلی خوش گذشت و کلی حرف زدیم.آقاجون با کمک بابایی گوسفند رو آماده کردن و به شهادت رسوندن.خلاصه حساااااااااااااااابی کباب زدیم به بدن.خیلی خوشمزه بود و گل پسر مامانم حسابی کباب خورد.
ببینم گوشش چجوریههههههه
چش گوسفند بیچاره باز بود به زور می خواستی چششو ببندی.
بفرمایید
آرمین و پویا و پدر شوشو.بابا بزرگ تنها اومده بود و مامان بزرگ رو نیاورده بود وما ظهر رفتیم خونه مادر شوشو و عصر برگشتیم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی