پیشرفت های بیست و یک ماهگی
مبارکه پسر نازم.دیگه آقا شدیجورابات رو خودت میتونی پات کنی.موقعی که جیش داشته باشی سریع شلوارت رو در میاری تا ببرمت دستشویی.عاشق حمومی و دوست داری همش بری حموم.حتی وقتی دستشویی میکنی هم دوست داری ببرمت توی حموم بشورمت.جدیدا نمیزاری سرت رو شامپو بزنم و همش جیغ بنفش می کشی و فرار می کنی.نمیدونم چرا جدیدا اینجوری شدی.چایی و نوشابه و دلستر خیلی دوست داری و چایی رو با قند فراوون می خوری.توی میوه هاهم فقط موز و هندونه میخوری دیگه لب به هیچ میوه ای نمیزنی.غذات رو هم خیلی کم در حد یه گنجشک می خوری و بیشتر هله هوله می خوری.عاشق لالایی شبکه پویا و شعر تیتراز پنگولی.وقتی شعر پنگول تموم میشه نق میزنی که چرا تموم شد و بازم می خوای.عاشق هواپیما و قطار و تراکتوری.از توپ بازی هم خیلی خیلی خوشت میاد و همش توپت رو میاری و یه گوشه خونه وایمیستی و توپت رو دقیق جلوی پات تنظیم می کنی و یه شوت محکم میزنی.از وقتی تو دل مامانی بودی دوست داشتم فوتبالیست شی.همش دعا میکردم فوتبالیست شی.الانم که بابقیه بچه ها مقایست می کنم خیلی محکمتر و دقیق تر شوت میزنی.چند بارم بهم گل زدی مسیه مامان.صدای قطار و هواپیمات رو دقیق درمیاری و حرکتشون میدی.از اینکه با سایت بازی کنی خیلی کیف میکنی و همش دستات رو بهم جفت میکنی و انگشتات رو تکون میدی تا یه شکل درست کنی.وقتی هم که موفق نمیشی سایت رو میزنی و میگی اه برو امق(احمق)آقاجون رو از هممون بیشتر دوست داری و همه حواست روی آقاجونه. دوست داری همش باهات بازی کنه و بهت توجه کنه.بیست و چهار ساعته نماز می خونی.روی مبل و روی تخت و وسط سفره و وسط اسباب بازی هات خلاصه همه جا نماز میخونی.اینقدر که بالااخره مامان خجالت کشید و شرمنده شد و دارم نماز می خونم.ممنونم نفسم که بهم یاد دادی تا نماز بخونم.شرمندم.همش زبونت رو در میاری و من کلی خجالت میکشم.هر کسی رو میبینی فوری زبونت رو یک متر در میاری.خیلی گوگولی میشی و لی کارت زشته عزیزم.شبا که میریم بخوابیم توی تاریکی چشات رو میبندی و زبونت رو در میاری و تا من بوست میکنم زبونت می خوره به لپم و کلی عشق می کنی و می خندی.موندم این کارارو از کجا یاد می گیری.جدیدا هم پسر بدی شدی و تموم اسباب بازی هات رو به زور میشکنی و محکم میزنی به زمین تا بشکنن.