آرمین جونآرمین جون، تا این لحظه: 12 سال و 19 روز سن داره
مامان جونمامان جون، تا این لحظه: 32 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره
بابا جونبابا جون، تا این لحظه: 39 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

دنیای شیرین نی نی ما

هفته ی سی و چهارم

1393/3/27 7:34
نویسنده : مامان آرمین
183 بازدید
اشتراک گذاری

وزنم 65 کیلو و دور شکمم 100 سانتی متر شده.نزدیکه عیده و همه مشغول خونه تکونی و خرید لباس هستن ولی هیچی سایز من پیدا نمیشه.اگرم لباس بخرم فقط چند روز میتونم بپوشم چون بعد از زایمانم دوباره لاغر میشم.خلاصه تصمیم گرفتم چیزی نخرم.بازم صدای قلب پسرم رو گوش دادم و دکترم گیر داده بود که زایمان طبیعی کن و کلی از شکمم تعریف کرد که باد نداره  و ترکم نخورده اگه طبیعی زایمان کنی اذیت نمیشی و . . . ولی من سزارین دوست دارم و از طبیعی میترسم.جواب آزمایش خونمم نشون دادم که گفت تالاسمی نداری و کم خونیت لب مرزه و آسیبی به بچت نمیرسونه.با فاطمه رفتیم آرایشگاه و کلی صفا دادیم و فاطمه هم موهاش رو رنگ کرد و خیلی ناز شده بود.فاطمه و حسین و پویا ساعت ده رفتن تهران تا برن فرودگاه امام دنبال مامان و بابام و من خونه تنها موندم و دختر عمه هام مینا و مریم و الهه موندن پیشم و خیلی حال کردیم.جمعه ساعت 9 با عمم اینا کلی دست گل و شیرینی خریدیم و رفتیم استقبال مامانم اینا.کل فامیل اومده بودن استقبال.خیلی هیجانی بود.دلم حسابی واسه مامان و بابام تنگ شده بود.مامانم وقتی منو دید نشناختم اینقدر که چاق شده بودم.4-5 تا گوسفندم جلو بابام اینا کشتن و بعد مراسم گرفتیم و همه اومده بودن و خیلی خوش گذشت و البته حاشیه هایی هم داشت که بماند.مامان و بابای خوبم هم کلی واسمون از پکن وسیله اورده بودن نفری دوتا چمدون بزرگ.خیلی خوشگلن .واسه پسر گلمم دوتا چمدون پر لباس و اسباب بازی آورده بودن.دست مامان و بابای گلم درد نکنه.بابایی هم اومد.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)