هفته ی سی و یکم
دو شنبه ساعت یک سوار هواپیما شدیم و ساعت3 رسیدیم تهران.از چابهار تا تهران دو ساعته.توی هواپیما هم کلی اذیت شدم آخه هوای تهران خراب بود و هواپیما خیلی تکون می خورد.ساعت 5 رسیدیم خونه ی دختر خالم و کمی استراحت کردیم و بعد با بابایی رفتیم بیرون و بابایی هدیه ای که می خواست بعد زایمان بهم بده رو واسم خرید و تقدیمم کرد.واسم 5 تا النگو خرید.دست شوهر گلم درد نکنه.ممنون.شام خونه ی دختر خالم بودیم و بعد شام ساعت 9 رفتیم راه آهن و ساعت 10 سوار قطار شدیم و رفتیم به سمت شمال.با قطار خیلی راحت بودیم و خوب بود.همه جا برف باریده بود و واسه من و بابایی که از چابهار بیابون میومدیم دیدن برف خیلی جالب بود و خیلی ذوق می کردیم.چابهار همه جا قهوه ایه رنگه آخه بیابونه ولی شمال همه جا سبز و زیباست.ساعت 10.30 رسیدیم شمال خونه ی آبجی فاطمم.پویا کلوچه خیلی ناز و تپلی شده بود.واسه پویا کتاب داستان و هواپیما و ماشین خریده بودم و وقتی بهش دادم کلی ذوق کرد و جیغ میکشید.کلی چرخیدیم و خونه ی مامان بزرگم و مادر شوهر اینا رفتیم که هر کدوم حاشیه های خاص خودش رو داشت که من کلی ناراحت شدم.پسر نازم توی دفتر خاطراتم همه رو واست نوشتم تا بخونی.کلی برف بازی کردیم و هوا خیلی سرد بود.