پیشرفت های بیست و چهار ماهگی
عزیز دل مامان دیگه حسابی بزرگ شدی و قشنگ حرف میزنی و کارات رو خوردت انجام میدی.شلوارت و کفشهات و جوراب هات رو خودت در میاری.غذاتم قشنگ می خوری ولی توی عید همش آجیل و شکلات میخوردی و غذا کمتر میخوردی.در حد یه گنجشک.پسر خیلی خوبی هستی فقط بچه هارو خیلی میزنی و از کنار هر کسی رد میشی یدونه میزنی تو کمرش و پویا طفلی از دستت آسایش نداشت و همش میزدیش و یا موهاش رو میکشیدی.عاشق مرد عنکبوتی و بن تنی.چند روز پیش رفته بودی بالای مبلها و میگفتی من مرد عنکبوتی ام من قوی ام هه هه.میخواستی خودت رو از اون بالا پرت کنی که گرفتمت.آقاجون و عزیز طفلی رو خیلی میزنی.کلی از دست کارات می خندیم.خیلی شیرینی پسرم.یه جمله هایی میگی که از خنده روده بر میشیم.از فیلم پایتخت هم یاد گرفتی همش میگی آقا آقا.دیروز که بیرون رفته بودیم میگفتی آقا آقا من توپ می خوام.شدید عاشق بستنی دومیس شدی و باید روزی یدونه بخوری.دلستر هم خیلی دوست داری و ورد زبونت هایپرسانه.عاشق شهر بازی هایپرسانی.قربونت برم من عسل مامان.خیلی شعر میخونی و شعر (آی زنبور طلایی و یه توپ دارم قلقلی و یه پسر دارم شاه نداره )روبلدی و خودتکامل میخونی.هر کسی رو میبینی میگی سلام خوبی؟چه خبر؟هوا خوووبه؟!!!!!!عاشق عمو حسینی و همش باهاش تلفنی حرف میزنی.خاله فاطمه و پویا روهم خیلی دوست داری.وقتی هواپیمارو تو آسمون میبینی کلی ذوق میکنی و میگی هواپیما بیا آرمین رو ببر.فدای پسر شیرین زبونم بشم من.از درو دیوار بالا میری و میگی من مرد عنکبوتی ام .من قوی ام.به همه هم ابراز احسسات میکنی مخصوصا من و آقاجون.همش میگی مامانی دوستت دارم و لپام رو می کشی و بوس میکنی.عاشقتم عزیزم.هر چی هم دستت میدیم میگی مرسی عزیییییییزم.هنوزم از نور نور میترسی و هر چی عزیز جون بهت توضیح میده که نور نور ترس نداره و لامپه شما قبول نداری و از ترست همش براشون دست تکون میدیگیر دادی به عزیز طفلی و همش میگی عزیز دوستت ندارم و آقاجون رو دوست دارم.بیچاره عزیزفک کنم چون عزیز همش بوست میکنه و قورتت میده اینو هی میگی که بچلونتت و باهات بازی کنهوقتی میگی عزیز رو دوست ندارم و آقاجون رو دوست دارم.آقاجون کلی ذوق میکنه و بلند میخنده.هندونه خیلی دوست داریهمش در حال هندونه خوردنی .وقتی کار خوبی انجام میدی و من میگم آرمین پسر خیلی خوبیه زودی میگه هندونه جایزه بخر