خرداد 94
سلام به پسر خوشگلم و دوستای گلم
پسر عزیزم ببخشید که دیر به دیر وبلاگت رو آپ میکنم.شرمنده عزیزم.
عشق مامان خییییییییلی ماه و گلی .پسر خیلی خوب و فوق العاده باهوشی هستی.ماشالله خیلی زرنگی.دوست دااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااارم هوااااااااااااااااااااااااارتا
پسر ناز من بعد از آرایشگاه (عاشق آرایشگاه رفتنی )
گل پسرم اصلا از اون بچه هایی نیستی که شهر بازی میرن گریه می کنن و دوست دارن سوار تموم وسایل های بازی بشن.ولی مگه دل خودته.من و بابایی همرو میزاریم سوارشی و لذت ببری.تازه منم بازی میکنم.خخخخخخخخخخخ
آرمین جونم تموم لباس بیرونی های تو و من صورتی شدن توی ماشین لباس شویی یه لباس رنگ داد و همه صورتی شدن.لبا س هایی که واسه عیدت خریده بودم همه صووووووووورتی.چقدرم گرون خریده بودم.همه کیف شدن.
امسال خیلی سال بدی بود واسه ی ما.هر ماه یه اتفاق خیلی بد می افته واسمون.حالا توی پست های بعدی واست خصوصی می نویسم.
موش موشیه من کارت شده یه پیچ گوشتی بگیری و تموم پیچ هارو باز کنی و ببندی.
توت فرنگی اصلا دوست نداری و نمی خوری.ولی عاشق توت فرنگی های حیاط آقاجون اینایی و همش می چیدی و می خوردی.فقط هم همون توت فرنگی هارو می خوری و از بازار که میخریم نمی خوری.فک کنم چون خودت می چیندی و می خوردی دوست داشتی.
اینجا داریم از شمال برمی گردیم.شمال رو خیلی دوست داری مثل من.منم عاشق شمالم.اینجا هم شهر دلند و داریم از کشاورزها خرید می کنیم.خیییییییییییییییییییلی باصفا بود و کلی عشق کردیم و خرید کردیم.اصلا انگار میوه جات شمال یه چیز دیگس.مخصوصا خیار
تو راه برگشت به تهران یه سری هم به دریای فرح آباد ساری زدیم.خیییییییییییییییلی دوست داشتی و ذوق کردی.کلی هم شنا کردی.
داشتی شنا می کردی که یهو یه موج اومد و شن های زیر پات خالی شد و زمین خوردی و نزدیک بود خفه شی روی صورتت وتوی دهنت پر شن شد.فدات بشم من
پسر نازم میبینی چه ذوقی می کنی.ایشالله همیشه دلت شاد و لبت خندون باشه.
اینم پویای خوشگل خاله و شتر خان.
برای اولین بار از یه حیوونی ترسیدی و سمتش نرفتی.البته اونجوری که آقا شتره دهنش رو باز می کرد منم ترسیده بودم.کم مونده بود مارو قورت بده
جیییییییییییییییییییییییگره من این عکست خاصه.خخخخخخخخخخخخخ.ببخشید که گذاشتم.آخه خیلی دوسش دارم.دوستای گلم فهمیدین آرمین خان من داره چیکار می کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
می بینی گلم تموم کارات رو خودت انجام میدی .با اینکه پویا جون دو سال ازت بزرگتره با مامانش رفته تا کارش رو انجام بده ولی تو خودت بلدی.عاشقتم پسر خوبم.
توی حموم هم خودت شامپو و لیف میزنی و رو سرت آب میریزی.ماشالله.
من و خودت تنها که باشیم همه چیز می خوری.ولی بابا که باشه کلی اذیش میکنی.خخخخخخخخخخ.باید بابایی جدا بهت غذا بده و همینطور که تو عکس پیداس قشنگ نظارت می کنی چی تو قاشقه بعد دهنت رو باز می کنی و می خوری.
آهااااااااااااااا اینجا یه چیزی تو قاشق پیدا کردی که دوست نداری بخوریش.
فرشته کوچولوی من یهو توی حموم زمین خوردی و صندلی حموم پات رو برید.خیلی عمیق برید.خیلی پات می سوخت ولی هیچی نمی گفتی و بغض کرده بودی و یه گوشه نشسته بودی.
اینجا هم داری با عزیز جون حرف میزنی و الکی میگی مامانم منو دعوا کرده که عزیز قربون صدقت بره.خلاصه مامان و بابام رو خیییییییییییییییلی شدید دوست داری.