عروسی
پنجشنبه 3 مهر آقاجون اومد دنبالمون و ناهار رفتیم خونه مامانم اینا و موندیم.جمعه 4 مهر هم عروسی هادی (پسر دایی علیم)بود.ی عروسی شمال گرفته بودن یکی هم تهران.ی ماهی بود که درگیر عروسی بودیم.از خرید لباس بگیر تا رنگ مو.من واسه عروسی هادی تو شمال موهام رو رنگ کرده بودم و جلوم چندتا مش دراورده بودم که اصلا بهم نمیومد و سنم کلی رفته بود بالا.سری دوم دیگه آرایشگاه نرفتم و بابایی موهام رو رنگ کرد.اونی که میخواستیم نشد ولی قابل تحمله چون تیرست.ولی موهام کلا داغون شد و دلم می خواد موهامو حسابی کوتاه کنم ولی مامانم نمیزاره جمعه از صبح که بیدار شدیم مشغول آماده شدن بودیم و بعد ناهار رفتیم آرایشگاه که اصلا از کارش خوشم نیومد.موهامونو تو تور پیچید جوری ...